سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من خیلی مراقبم

نظر

 

دقت صاف و ساعتی این عملیات در عین حال خیره کننده و وحشتناک است   .

یک پزشک بیمار سالخورده‌ای را انتخاب می‌کند که به نظر کاندیدای مناسبی برای سرپرستی است: فردی با تمکن مالی که هنوز خیلی پیر و ناتوان نیست، اما احتمالاً در آستانه زوال عقل است. یک قاضی حکم دادگاه را امضا می کند که این زن دیگر نمی تواند از خودش مراقبت کند و نیاز دارد که شخص دیگری وارد عمل شود و کمک کند. یک قیم قانونی با سند در خانه زن حاضر می شود و می گوید که او اکنون مسئول است و اصرار دارد که از اموال و امور مالی او به خوبی مراقبت خواهد کرد. راننده ای او را به خانه سالمندان می برد که در آنجا مدیر او را تا یک اتاق خصوصی همراهی می کند و قول می دهد که با او مانند یک ملکه رفتار شود.

و هنگامی که همه قطعات در جای خود قرار گرفتند، نگهبان آزاد است تا هر پنی را که این زن بی خبر به دست می آورد، تخلیه کند.

این دلتنگی در فیلم «من خیلی اهمیت می‌دهم»، نویسنده/کارگردان، کمدی سیاه و سفید، قابل توجه است. برای آن باید آنقدر بگویید. اما آنقدر هم آزاردهنده است که اگر نقش اصلی روزاموند پایک نبود، نمی‌توانستید کل آن را تماشا کنید. بلیکسون که فیلم‌های قبلی‌اش شامل معمای شیک «ناپدید شدن آلیس کرید» و همچنین تریلر دیستوپیایی مشتق شده YA «موج پنجم» است، گفته است که از داستان‌هایی که درباره نگهبانان درنده که از قربانیان بی‌صدا سوء استفاده می‌کنند الهام گرفته و خشمگین شده است. مارلا گریسون پایک تجسم بلند بخل بی‌حساب در سیستمی است که برای بهره‌کشی آماده است.

مارلا با باب بلوند تیغ تیزش، کت و شلوارهای تک رنگ و خودکار همیشه حاضرش، زنی است که با جاه طلبی های سرد و سخت رانده شده است. بدون صداپیشگی او که در آن کلاهبرداری خود را توجیه می کند، این چیزها آشکار می شد: "بازی منصفانه شوخی است که توسط افراد ثروتمند اختراع شده است تا بقیه ما را فقیر نگه دارند." در طول جلسه دادگاه در شروع فیلم، او با چشمانی متقاعد کننده استدلال می کند که می تواند با دقت بیشتری آنچه را که به نفع مشتریانش است ارزیابی کند، زیرا او برخلاف اعضای خانواده که مملو از بار عاطفی هستند، در بازی پوستی ندارد. و انتظارات مالی برای او، همه چیز معامله ای است. بنابراین وقتی خبر مرگ یکی از مشتریانش را به او می‌رسد، شلیک سر او را از روی دیوار که در میان ده‌ها نفر دیگر آویزان است، می‌کشد، آن را بالا می‌کشد و بدون ذره‌ای احساس به سطل زباله می‌اندازد.

دکتر (آلیسیا ویت) که علائم احتمالی او را برای بریدگی بررسی می‌کند، می‌گوید: «فکر می‌کردم او پا دارد». اما به زودی، احتمال دیگری پیش می‌آید: «گیلاس»، همانطور که به یک نامزد اصلی اشاره می‌کنند، و ظلم بی‌رحمانه در فیلمنامه بلیکسون نکته اصلی است. این به این منظور است که ما را ناراحت کند، و موثر است. جنیفر پترسون (دایان ویست) هیچ فرزند، شوهر یا خانواده زنده ای ندارد و در حالی که از ابتدای زوال عقل مرزی رنج می برد، فعال است و احتمالا برای مدت طولانی در اطراف خواهد بود. او فقط یک پیرزن خوب و معمولی است، کاملاً کارآمد، و زندگی غیرقابل توجهی دارد - اما برای مارلا و فران (ایزا گونزالس)، شریک تجاری و عاشقانه‌اش، او «مثل یک غاز شاه طلایی» است.

چیزی که این شکارچیان متوجه نمی‌شوند این است که این بار طعمه اشتباهی را انتخاب کرده‌اند، و با ربودن، زندانی کردن و زیر آب انداختن این بازنشسته به ظاهر مهربان، برخی از افراد خطرناک و خشن را عصبانی کرده‌اند. پیتر دینکلیج به‌عنوان یک اوباش بی‌ثبات روسی که میل به شیرینی‌پزی دارد، آرام است و کریس مسینا صحنه فوق‌العاده‌ای را به عنوان وکیل خود دارد که با قدم‌های بلند وارد دفتر مارلا می‌شود و سعی می‌کند قبل از تهدید، او را بخرد. تبادل سریع و فزاینده شدید، با هر دو بازیگر که همدیگر را با خار تطبیق می دهند، نقطه برجسته فیلم است.

بلیکسون در اینجا چنین ایده اصلی را ارائه کرده است، و او آن را به گونه ای ارائه کرده است که هم شیک و هم واضح است. مطمئناً، ماهیت آرام و انگلی این شخصیت‌ها آزاردهنده است، اما شور و شعف داستان سرایی که به نمایش گذاشته می‌شود، شما را درگیر نگه می‌دارد، همانطور که Pike همیشه همه کاره است. او در اعتماد به نفس خود و توانایی اش برای پیشی گرفتن از همه، هر بار، مجذوب خود است. مارلا انسان نفرت انگیزی است، و در حالی که نمی‌بینید دقیقاً دنبال موفقیت او هستید، حداقل کنجکاو خواهید بود که آیا او می‌تواند عجیب‌ترین نقشه‌اش را اجرا کند یا خیر. و پس از آن که متوجه شدیم جنیفر پترسون واقعاً کیست - و با چه کسی در ارتباط است - ویز شخصیتی را آشکار می کند که به طرز خنده‌داری در مه‌آلودگی داروهایی که احتمالاً به آن‌ها نیازی هم ندارد تیزبین است.

مارلا به فران می‌گوید: «فریب افراد مسن را نخورید. "حتی احمق های سادیست و غیراخلاقی هم پیر می شوند."

اما لحن جدا شده و گیج‌آمیز که فیلم را برای مدت طولانی حفظ می‌کند، سرانجام جای خود را به احساسات واقعی می‌دهد - به ضرر آن - زیرا این کمدی تاریک به طور پیوسته فقط تاریک می‌شود. پایک می‌تواند هر کاری انجام دهد، و این شاداب‌ترین نقش او از زمان «دختر رفته» است، اما «خیلی اهمیت می‌دهم» زمانی که شخصیت او اجازه می‌دهد تا احساساتی مانند ترس نفوذ کند، جذابیت کمتری پیدا می‌کند. ما برای اعمال شنیع مارلا نیازی به توجیه نداریم. به سادگی از او یک هیولا ساختن یکمی کندنقطه نگر و در نهایت، او در مواجهه با خطر فیزیکی واقعی، که قرار است با آن روبرو شویم، مافوق انسان می‌شود - گویی طبیعت ناقص و گرسنه‌اش او را در هر موقعیتی بازمانده می‌کند.

اما او یک ترفند جالب شامل یک دندان کنده شده و یک پارچ شیر انجام می‌دهد که ممکن است روزی مفید باشد، بنابراین اگر از تماشای «خیلی اهمیت می‌دهم» چیزی یاد گرفتید، مطمئن شوید که این کار مفید (و مفید) است.